۱۳۹۰/۰۱/۲۱

به روي جشم

گفتی:بگیر دست دلم را حرام شد

ای تکیه گاه و شانه،و گفتم:به روی چشم

وقتی که زخم بر تن جنگل نشسته است

بنویس از جوانه و گفتم:به روی چشم

دیگر سقوط عاطفه و عشق حتمی است

حرفی از این زمانه و گفتم:به روی چشم

گفتی:ببین که وحشی طوفان چه می کند

با سر نوشت خانه و گفتم:به روی چشم

دیگر جنون به کار دل ما نمی خورد

بگذار این نشانه و گفتم:به روی چشم

گفت او:کمی ترانه برایم می آوری؟

اما،نه عاشقانه...و گفتم:به روی چشم.

هیچ نظری موجود نیست: